کد مطلب:225273 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

بیان برخی حوادث و سوانح سال دویست و دوم هجری نبوی
در این سال به روایت طبری و ابن اثیر جزری و پاره ای از مورخین مأمون دختر حسن بن سهل را كه بوران می خوانند تزویج كرد بعضی گفتند نام وی خدیجه است و بوران لقب او است اما روایت اول اشهر است. از این پیش شرح حال او و ازدواج او را در ذیل مجلدات مشكوة الادب یاد كرده ایم و از این پس انشاء الله تعالی در وقایع سال دویست و دوم هجری كه زمان عرس و زفاف او است مذكور



[ صفحه 113]



خواهیم نمود.

و هم در این سال چنان كه سبقت اشارت یافت مأمون دختر خود ام حبیب را به حضرت علی بن موسی الرضا و دختر دیگرش ام الفضل را با محمد بن علی الرضا ابن موسی علیهم السلام تزویج كرد و انشاء الله تعالی در ذیل احوال سعادت منوال حضرت ولی الله الرحمن امام تقی اشارت خواهد شد.

و در این سال ابراهیم بن موسی بن جعفر علیهماالسلام مردمان را حج اسلام بگذاشت و در خطبه ی خود چون از نام مردم بپرداخت به نام مبارك برادرش حضرت رضا علیه آلاف التحیة و الثناء مردمان را دعوت و دعا نمود و به سوی یمن راه بر نوشت چه حمدویه بن علی بن عیسی بن ماهان بر یمن غلبه كرده بود.

و در این سال در ماه ربیع الاخر در شب چهاردهم حمرتی در آسمان نمایان شد و تا پایان آن شب آن سرخی بماند و برفت و دو عمود سرخ تا صبحگاهان باقی بود. و حسن بن سهل بن عیسی بن یزید جلودی كه در این وقت حكمران بصره بود مكتوب نمود تا با اصحاب خود به مكه ی معظمه پیوست و موسم را حاضر شد پس از آن منصرف گشته باز شد. و در این سال ابومحمد یحیی بن مبارك بن مغیره عدوی یزیدی لغوی مقری صاحب ابی عمرو بن العلاء جای به دیگر جهان جست و از این روی او را یزیدی می خواندند كه با یزید بن منصور خالوی مهدی مصاحبت داشت و پسرش را درس می داد.

در تاریخ ابن خلكان مسطور است كه ابومحمد یحیی بن مبارك یزیدی همان كس باشد كه ابوعمرو بن العلاء مقرر داشت كه بعد از او قیام به قرائت نماید. در بغداد ساكن بود و در آنجا از ابوعمرو بن العلاء و ابن جریح و جز ایشان روایت می نمود و محمد پسرش و ابوعبیده قاسم بن سلام و اسحق بن ابراهیم موصلی و جماعتی از فرزندان او و حفده ی او از وی روایت می كردند و همچنین ابوعمرو الدوری و ابوحمدون طبیب بن اسمعیل و ابوشعیب موسی و عامر بن عمر وسوسی موصلی و ابوخلاد سلیمان بن خلاد و جز ایشان از او راوی بودند.



[ صفحه 114]



و چون فرزندان یزید بن منصور بن عبدالله بن یزیدی حمیری خالوی مهدی را ادب آموز بود او را به ایشان منسوب نمودند و یزیدی خواندند و از آن پس به هارون الرشید اتصال یافت و هارون پسر خود مأمون را در حجر تربیت وی گذاشت و مأمون را ادب و علم بیاموخت و مردی ثقه و یكی از قراء فصحاء عالم به لغات عرب و نحو و صدوق و دارای صفات حسنه و تصانیف پسندیده و اشعار ستوده بود و اشعارش را مدون ساختند و كتاب نوادر را در علم لغت مانند كتاب نوادر اصمعی كه برای جعفر برمكی نوشته و تصنیف كرده بود بنوشت و عدد اوراقش نیز به همان میزان بود و علم عربیت و اخبار ناس را از ابوعمرو و خلیل بن احمد بیاموخت.

از ابو احمد بن طبیب بن اسمعیل مسطور است كه نزد پسر ابی العتاهیه حاضر شدم و او از مرقومات ابی محمد یزیدی قریب به هزار مجلد كه همه از ابوعمرو بن العلاء خاصة یعنی از آنچه ابوعمرو نقل و روایت كرده بود به نگارش درآورده بود. ابن خلكان می گوید این جمله ده هزار ورقه می شود چه اندازه ی هر مجلدی ده ورقه است.

راقم حروف گوید از اینجا معلوم توان كرد كه میزان تحریر مجلدات كتب سابقین كه مثلا گفته می شد فلان عالم یا ادیب یا فاضل چهار صد مجلد یا كمتر یا بیشتر تصنیف و تألیف دارد چه اندازه است فرضا هر جلدی اگر ده ورق باشد و هر ورقی پنجاه بیت یا صد بیت كه هر بیتی عبارت از پنجاه حرف است مقدار تحریر معلوم می شود و چون كاغذهای قرون ماضیه ضخیم و شاید برابر پنج یا ده ورق كاغذ امروز ضخامت داشته است ده ورقش لایق مجلد شدن بوده است چنان كه هم اكنون بعضی كتب ضخیم الاوراق قلیل الاعداد نزد این بنده و بسیاری كسان موجود است.

بالجمله ابومحمد از علوم خلیل بن احمد و مرویات او فواید عظیمه دریافت و عروض را در بدایت وضع نمودن خلیل بنوشت و چون ابوعمرو بن العلاء در لغت وسعت علمش بسیار بود ابومحمد بدو اعتماد و تكیه داشت و ابومحمد در محاذی





[ صفحه 115]



خانه ی ابوعمرو مكتب خانه داشت و كودكان را درس می داد و ابوعمرو بدو نزدیك می شد و به صحبت او مایل بود چه ابومحمد را ذكاوت و هوشیاری بسیار بود و در شمار راویان صحیح الروایة می رفت و كتاب النوادر و كتاب المقصور و الممدود و كتاب المختصر در علم نحو و كتاب النقط و الشكل از تصانیف اوست.

ابن منادی گوید ابومحمد به مذهب معتزله میل داشت و بعضی حكایت او در خدمت هارون با كسائی مسطور شد و پاره ای حكایات او در محضر مأمون مسطور می شود.

اثرم گوید روزی ابومحمد به مجلس خلیل بن احمد درآمد خلیل او را در وساده ی خود در پهلوی خود جای داد یزیدی گفت چنان می دانم كه جای را بر تو تنگ ساخته ام خلیل گفت هرگز هیچ موضعی بر دو تن دوست تنگ نمی شود لكن دنیا گنجایش دو تن دشمن را ندارد و ابومحمد یزیدی دارای پنچ پسر بود كه به جمله عالم و ادیب و شاعر و راوی اخبار ناس بودند یكی ابوعبدالله محمد و دیگری ابراهیم و دیگری ابوالقاسم موسوم به اسمعیل و دیگر ابوعبدالرحمن عبدالله و دیگر ابویعقوب اسحق و ایشان در لغب و عربیت تألیفات داشتند و از این جمله محمد اسن و اشعر بود. دعبل خزاعی شاعر مشهور این شعر را از وی یاد كرده است.



اتظعن و الذی تهوی مقیم

لعمرك ان ذا خطر عظیم



اذا ما كنت للحدثان عونا

علی مع الزمان فمن الوم



شقیت به فما انا عنه سال

و لا هو اذ شقیت به رحیم



و محمد را اشعار بسیار است و با پدرش به تعلیم مأمون می نشست و او را نیز با مأمون حكایتی است كه در جای خود مذكور می شود. ابن خلكان وفات ابی محمد مذكور را در همین سال دویست و دوم در خراسان می نگارد.

و نیز می گوید به روایتی در مرو بمرد و ملازم خدمت مأمون بود و نزدیك به صد سال عمر یافت و چون به عدی بن مناة بن ادبن طنجه نسب می رساند او را عدوی



[ صفحه 116]



خواندند نه این كه بالاصاله از ایشان باشد بلكه از موالی ایشان است. و جدش مغیره مولای زنی از بنی عدی بود از این روی به ایشان نسبت یافت. و كتاب معروف «ما اتفق لفظه و افترق معناه» كه الفاظ مشتركه در اسماء مختلفه در مسمی را به جمله حاوی است از تصانیف و موضوعات محمد است و یزیدیون به این كتاب افتخار می نمایند.

ابن خلكان می گوید من این كتاب را در چهار مجلد دیده ام و از كتب نفیسه و بر غزارت علم و كثرت اطلاع مؤلف دلالت دارد. هم او را تألیف نیكوی مفید است و بقیت جماعت یزیدیون نیز كتب مشهوره تألیف كرده اند و یزید حمیری خالوی مهدی در دولت بنی عباس را تقدم است و از جانب منصور عباسی در بصره و یمن امارت كرد و در سال یكصد و شصت و پنجم بمره و بشار بن شاعر مشهور در ذم وی شعری چند دارد كه حاجت به نگارش ندارد.

و هم در این سال سهل بن عبدالله والد ذی الریاستین فضل بعد از آن كه شش ماه از قتل پسرش سهل درگذشت از این جهان برگذشت لكن مادر وی بر جای بماند تا زمان عرس بوران دختر پسرش را دریافت و در این سال در ممالك اروپا پادشاه ایطالیا برنارد به عم خود لوئی بشورید و فتنه و فسادی بزرگ ظاهر گردانید و هم در این سال پاشكال اول در خاك رم به مقام پاپیت استقرار گرفت.